Category: مجله

مطالبی که در ماهنامه منتشر می شوند
21 مرداد 1401 by مدیر ماهنامه 0 Comments

چیستان

این که میگم یه رازه 
دمم خیلی درازه 

میرم روی شاخه ها 
موز می خورم با ادا 

رو بدنم پر از مو 
نرمِ مثل پر قو

در انتظار نشستم
تا که بگی کی هستم

سراینده: سیدعلی میرقیداری
یه میوه ی خوشمزه
رو شاخه ها نشسته

سرخ و سفید و درشت
توی دلِ اون هسته

به به مزه اش عالیه
رسیده و شیرینه

فصل گرم تابستون
طعمش به دل می شینه 

سراینده: مریم زارعی

21 مرداد 1401 by مدیر ماهنامه 0 Comments

معرفی محصولات فرهنگی

سلام بچه​ ها!

امروز می​ خواهم کتاب​ هایی رو به شما معرفی کنم که جذاب و خواندنی​ اند؛ یك مجموعه کتاب پرهیجان و پرماجرا، که اتفاقات خنده​ دار و سرگرم ​کننده دارند.

اسم این مجموعه کتاب «مدرسه پرماجرا» است.

دانش ​آموزان این مدرسه​ ی عجیب و غریب خیلی بازیگوش هستند. آنها دوست دارند هر کاری را تجربه کنند، بجز درس خواندن.

اما بچه​ ها! همین بازیگوشی​ های دانش​ آموزان، کلی نکات جالب و آموزنده هم دارد.

این کتاب ​ها که به صورت صوتی هم منتشر شده ​اند مخصوص بچه ​های 7 تا 12 ساله است.

اما با این حال آنقدر جالب هستند که بزرگ​ترها هم دوست دارند آنها را بخوانند.

اگر خواستید تعطیلات شاد و خوبی داشته باشید پیشنهاد می​ کنم این کتاب​ ها را هم بخوانید، البته نسخه صوتی آنها خیلی جذاب​ تره.

تا یك روز دیگر و معرفی محصولات فرهنگی جالب دیگر همه شما دوستان عزیز را به خدای مهربون می​ سپارم.

خدا نگهدار! ….

گوینده: فاطمه عابدینی

27 فروردین 1401 by مدیر ماهنامه 0 Comments

سخن روز

سلام بچه​ ها!

امیدوارم که حالتون خوب باشد. یکی از چیزهایی که در زندگی خیلی اهمیت دارد، تندرستی است. این یکی از نعمت​ های بزرگی است که خدا به انسان داده است. برای این که شکرگزار باشیم باید از سلامت خود و محیط زیست​ مان مراقبت کنیم. حیوانات هم بخشی از محیط زیست​ مان هستند. آنها هم مانند ما حق دارند زندگی کنند، مانند ما خانواده دارند و مانند ما احساس دارند. اما زندگی آنها با ما فرق دارد. آنها را نباید از محل زندگی و خانواده​ شان جدا کرد. پس بیایید به طبیعت احترام بگذاریم.

27 فروردین 1401 by مدیر ماهنامه 0 Comments

خداوند گل هاي شاد

به نام خداوند گل های شاد
 خدای زمین، ابر و باران و باد

 به نام خدای درخت و گیاه
 خداوند خورشید و دریا و ماه

 به نام خداوند بلبل، بهار
 خدای زمین، آسمان، سبزه زار

 به نامش شود دفترم رنگ رنگ
 خداوند دنیای خوب و قشنگ

نوشتم خدا غنچه ای باز شد
 کتاب انار و گل آغاز شد
شاعر: لیلا طبسی

موسيقي و آواز: آيلين نعمت الهي

27 فروردین 1401 by مدیر ماهنامه 0 Comments

شعر یار صمیمی

در هر کلامش 
یک گل شکفته
از خوب و بدها
بسیار گفته

از کوه و از دشت
صحرا و دریا
ناگفته ها را
او گفته با ما

در هر پیامی
حرفش حساب است
فانوس هر راه 
نامش کتاب است
شاعر و گوينده: مریم زارعی

27 فروردین 1401 by مدیر ماهنامه 0 Comments

من امید خونه هستم

سلام! سلام به بچه ​های هم​سن و سال خودم، حالا یا یه کم کوچک ​تر یا كمي بزرگ تر.

من اومدم پیش​تون تا درباره​ ی چیزهایی که دوست داریم با هم حرف بزنیم … چیزهایی که فقط خودمان می​ دونیم و بزرگ ترها نمی دونند. یا درباره ​ی کارهایی که بلدیم با هم حرف بزنيم …

ما باید تلاش كنيم تا خودمون كارهاي خودمون را انجام بدیم، و به همديگه هم ياد بديم.

راستی! بگذارید بگم که من پنج ساله هستم و مامانم من رو “اميد خونه” صدا می​ کنه! خیلی هم ذوق می​ کنه! … این که من دخترم یا پسر مهم نیست، و این که اسم من سیمین یا سینا هست بازم مهم نیست. مهم اینه که ما می​ خوایم با هم دوست بشیم و درباره​ ی کارهای روزمره​ ی خودمون با هم حرف بزنیم.

مثلا من می خوام بدونم شما هم مثل من دوست دارید بند کفش ​هاتون رو خودتون ببندید!؟ …

یا مثلا دوست دارید خودتون براي خودتون آب بریزید توی لیوان؟! …

می​ دونید چيه؟! من دوست دارم وقتی می ​افتم زمین، مامانم با ترس و بدو بدو من رو از زمين بلند نكنه!! … دوست دارم بگذاره خودم بلند بشم.

دیگه این که من عاشق کارتون هستم! خیلی دوست دارم از صبح تا شب دراز بکشم پای تلویزیون و یک عالمه کارتون نگاه کنم … اما می​ دونید چیه، خاله فرشته توي مهد کودک می​گه: اگه خیلی زياد تلویزیون نگاه کنید، هوش​ تون رشد نمی​ کنه یعنی زیاد نمیشه!

حالا منم چون می​ خوام باهوش باشم به حرفش گوش کردم! … اما حوصله ​ام سر می​ ره؛ بعد خاله فرشته به همه مامان​ ها گفته بود که برای بچه ​ها کتاب بخرید، مامانم به بابام گفت و بابا هم رفت چند تا کتاب خوب با قصه ​های جالب خرید؛ نقاشی​ هاشون هم خیلی قشنگه!

وای بچه ​ها! من می​ خوام باهاتون هی حرف بزنم! یک عالمه حرف​ های جوراجور درباره​ ی همه چی …

اما می ​دونم که شما هم از حرف ​های طولانی زود خسته می​ شید… پس بقیه حرف​ هام بمونه براي یک روز دیگه… باشه؟!

دوباره میام پیش​تون… خدانگهدارررررر…

نويسنده: اشرف موسي خاني