27 فروردین 1401 by مدیر ماهنامه 0 Comments

من امید خونه هستم

سلام! سلام به بچه ​های هم​سن و سال خودم، حالا یا یه کم کوچک ​تر یا كمي بزرگ تر.

من اومدم پیش​تون تا درباره​ ی چیزهایی که دوست داریم با هم حرف بزنیم … چیزهایی که فقط خودمان می​ دونیم و بزرگ ترها نمی دونند. یا درباره ​ی کارهایی که بلدیم با هم حرف بزنيم …

ما باید تلاش كنيم تا خودمون كارهاي خودمون را انجام بدیم، و به همديگه هم ياد بديم.

راستی! بگذارید بگم که من پنج ساله هستم و مامانم من رو “اميد خونه” صدا می​ کنه! خیلی هم ذوق می​ کنه! … این که من دخترم یا پسر مهم نیست، و این که اسم من سیمین یا سینا هست بازم مهم نیست. مهم اینه که ما می​ خوایم با هم دوست بشیم و درباره​ ی کارهای روزمره​ ی خودمون با هم حرف بزنیم.

مثلا من می خوام بدونم شما هم مثل من دوست دارید بند کفش ​هاتون رو خودتون ببندید!؟ …

یا مثلا دوست دارید خودتون براي خودتون آب بریزید توی لیوان؟! …

می​ دونید چيه؟! من دوست دارم وقتی می ​افتم زمین، مامانم با ترس و بدو بدو من رو از زمين بلند نكنه!! … دوست دارم بگذاره خودم بلند بشم.

دیگه این که من عاشق کارتون هستم! خیلی دوست دارم از صبح تا شب دراز بکشم پای تلویزیون و یک عالمه کارتون نگاه کنم … اما می​ دونید چیه، خاله فرشته توي مهد کودک می​گه: اگه خیلی زياد تلویزیون نگاه کنید، هوش​ تون رشد نمی​ کنه یعنی زیاد نمیشه!

حالا منم چون می​ خوام باهوش باشم به حرفش گوش کردم! … اما حوصله ​ام سر می​ ره؛ بعد خاله فرشته به همه مامان​ ها گفته بود که برای بچه ​ها کتاب بخرید، مامانم به بابام گفت و بابا هم رفت چند تا کتاب خوب با قصه ​های جالب خرید؛ نقاشی​ هاشون هم خیلی قشنگه!

وای بچه ​ها! من می​ خوام باهاتون هی حرف بزنم! یک عالمه حرف​ های جوراجور درباره​ ی همه چی …

اما می ​دونم که شما هم از حرف ​های طولانی زود خسته می​ شید… پس بقیه حرف​ هام بمونه براي یک روز دیگه… باشه؟!

دوباره میام پیش​تون… خدانگهدارررررر…

نويسنده: اشرف موسي خاني